ماریا | روسیه | ولادیمیر مایاکوفسکی
ماریا! ماریا! ماریا! راهم بده ماریا! تاب کوچه را ندارم. راهم نمیدهی؟
به نظر باغآینهایها، شعر یک اثر هنری است که بهتر است در گالریها به نمایش گذاشته شود و مردم از سراسر جهان بیایند و این آثار خارقالعاده هنری که با کلمات ساخته شدهاند، ببینند و بخوانند و از عمق زیبایی آنها شگفتزده شوند.به همین دلیل در باغآینه بخشی با عنوان «گالری شعر» ایجاد کردهایم تا شعرهای زیبای جهان را با هم بخوانیم و بشنویم.
ماریا! ماریا! ماریا! راهم بده ماریا! تاب کوچه را ندارم. راهم نمیدهی؟
شب است و چشم ما همی چو چشم انتظارها/ ستاره میکند به شب، یگان یگان شمارها
بیهودگی ست/ بیهودگی ست زندگی/ سراسر بیهودگی ست/ آدمی از تمامِ زحماتی که در زیرِ آسمان میکِشد/ چه نفعی عایدش میشود؟/ نسلها یکی پس از دیگری میآیند/ و میروند/ ولی دنیا همچنان باقی ست/ آفتاب طلوع میکند و غروب میکند/ و باز با شتاب به جایی باز میگردد/ که باید از آن طلوع کند
بر روی دفترهای مشقام/ بر روی درختها و میز تحریرم/ بر برف و بر شن/ مینویسم نامت را.
آنها کجایند که میآمدند و میرفتند/ افسانهٔ خیابان میشدند/ خانهها را بر میافروختند/ خاک را متبرک میکردند