ماریا | روسیه | ولادیمیر مایاکوفسکی
ماریا!
ماریا!
ماریا!
راهم بده ماریا!
تاب کوچه را ندارم
راهم نمیدهی؟
میخواهی
گونههایم گود،
مزه از دست داده،
چشیدهی خاص و عام
بیایم پیشت؟
با صدایی بیدندان بگویم به تو:
اینک شدهام مردی قابل اعتماد؟
ماریا!
نگاهم کن
پشتم خمیده شد.
در کوچه،
مردم
چشم تنگ میکنند
چشمهایی از چهل سال ولگردی فرسوده!
مردم
چربی چربی گواتر چهار طبقهشان را سوراخ میکنند
بر نان کپک زدهی نوازشِ هنوز بر جای مانده دندانهایم.
میخندد،
هق هق باران بر پیادهروها،
پیادهروهای ولگرد؛
ولگردانی در محاصره آب،
ولگردانی خیس،
که میلیسند
جنازههای فرو رفته در سنگفرش کوچهها.
بر مژههای خاکستری
آری
بر مژهی تکههای یخ ِ سرما
جاری است،
اشک.
آری
پوزهی باران
میمکد
عابران
با چشمان بستهی لولههای آب
در درشکهها
برق میزنند
پهلوانان
از پُرخوری
میترکند
مردم
میچکد
از لای شکافها
پیه تنشان
جاری میشوند
در آب کدر
درشکهها
نانهای مکیده
شامیهای دندان گزیده
ماریا!
آیا میشود
در گوش فربه
حرف محبت زد؟
پرنده گرسنه است.
پرنده پرصداست.
پرنده به آواز زنده است.
من
ماریا
من
مردم
مردی سایه
مرد که قی کرده است او را
شب مسلول
در دست کثیفِ خیابان ِ پرسنایا
من همینم که هستم
قبولم داری ؟
ماریا!
راهم بده!
میبینی
انگشتانم
متشنج
میفشرند
خرخرهی آهنی ِ زنگِ درت.
ماریا!
کوچه،
جنگل جانوران وحشی است.
ببین
بر گلویم
نه جای انگشت؛
جای زخم است.
در را باز کن
درد دارم
میبینی
فرورفته است
در چشمم
سنجاق سر
در را باز کرد.
خوشگل من
قشنگم
از من نترس.
نخواهی یافت
برگردن گوآسایم
مانند کوهی مرطوب
اجتماع شکم ِ عرق کردهی زنان را.
میدانی ؟
زندگی من
غرق است
در هزاران عشق بزرگ پاک
هزاران
عشق کوچک ناپاک.
نترس
در این روزگار سیاهِ خیانت
از کف دادهام هزار چهرهام را
لشکر معشوقههای مایاکوفسکی را
اما باور کن
در قلب من دیوانه
معشوقههایم
خاندانی پرسلالهاند
خاندانی همه شهبانو
ماریا!
با برهنگی ِ آزرم گریزت
با لرزهی پر دلهرهات
بیا
نزدیکم شو
بده
به من
معصومیتِ لبانت را
من و دلم هرگز نبودهام با هم تا یک بهار
و در زندگی ِ من
نبوده است
جز یک صد نوبهار.
ماریا!
تیان
مراد شاعران است
ما
من
جسمم
من
سر تا پا
مَردَم
نمیخواهم
جز جسمت
در طلب جسمت
مسیحیوار میگویم
خدایا
برسان روزیام را
قوتِ لایموتم را
ماریا!
مال من شو!
ماریا!
میترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران
که میترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجهی شب.
آن کلمه را
که مینماید همتراز خدا.
اما
همیشه به یاد خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه پاس خواهم داشت
جسمت را
بدان سان که سربازی
جنگش درهم شکسته
بیکس و بیمصرف
پاس میدارد
تنها پایِ برجای ماندهاش را.
ماریا!
مرا نمیخواهی؟
مرا نمیخواهی
افسوس باید
باز بکشم بار قلبم را
با درد و با اندوه
آنسان که سگی
باز میکشد تا لانه
اشکریزان
پایش را
که از جا کنده است قطار.
من
با همهی خون قلبم
با رخت یکدست سفید قلبم
با گلهای خاکی که چسبیده است به آن
باز میگردم
به جاده…
ولادیمیر مایاکوفسکی
ترجمه: مدیا کاشیگر
دربارهٔ ماریا | روسیه | ولادیمیر مایاکوفسکی:
- میتوانید صدای ولادیمیر مایاکوفسکی را -البته در حال خواندن شعری دیگر- بشنوید:
- روزنامهٔ شرق در هفتم مردادماه 1392 به بهانه سالروز تولد ولادیمیر مایاکوفسکی، مقالهای با نام «مایاکوفسکی؛ شاعری که سه بار مرُد» و به قلم مدیا کاشیگر منتشر کرد که خواندنش خالی از لطف نیست.
- یک سریال روسی در 8 اپیزود با نام «دو روز با مایاکوفسکی» ساخته شده است که دربارهٔ دو روز آخر زندگی اوست و در میانهٔ سریال به بخشهای دیگر زندگی او در گذشته نیز بازمیگردد.
- خانه-موزهای در مسکوی روسیه، در نزدیکی میدان لوبیانکا، در فاصله چند قدمی کرملین وجود دارد که درواقع خانهٔ مایاکوفسکی از سال 1919 تا 1930 بوده است که و در همینجا نیز او به ضرب گلوله خودکشی کرده است. دیدنِ این موزه دو تا سه ساعت زمان میبرد و بازدید از آن مانند بسیاری از موزههای مسکو همچون خانه-موزهٔ بولگاکف(نویسنده کتاب مشهور مرشد و مارگاریتا)، موزهٔ سرگئی آلکساندروویچ یسنین(شاعر روس)، خانه-موزهٔ مارینا تسوتایوا(شاعر روس) در سومین شنبهٔ هر ماه رایگان است.
موزهٔ مایاکوفسکی:
خلاصهای از داستان شکلگیری این موزه در وبسایت موزه آمده است:
در سال ۱۹۲۵، مایاکوفسکی درخواستی را به هیئت رئيسه کمیته اجرایی شورای شهر مسکو داد، که در آن از آنها خواسته بود که برایش آپارتمانی خالی واقع در گذر گِندریکُف در منطقه تاگانکا فراهم کنند.
در بیستوسوم ماه آوریل ۱۹۲۶، کمیته اجرایی شورای شهر مسکو، آپارتمانی را در گذرِ گِندریکُف به شاعر اختصاص داد؛ آپارتمان کوچکی که در گذرِ گندریکف، به طور مرتّب مورد بازدید دوستان و آشنایان مایاکوفسکی قرار میگرفت. در نامه کمیته آمده بود: «با در نظر گرفتن اینکه «شاعرْ مایاکوفسکی» در خانهٔ شماره ۱۵ گندریکف، بازسازی و تعمیرات انجام داده است؛ مدیریت هیئت رئیسه شورای شهر مسکو، حفاظت از حقوق بازدیدکننده را برای رویدادهای مرتبط با «شاعرْ مایاکوفسکی» از قبیل گردهماییهای احتمالی و غیره در نظر میگیرد». (مجوّز رفتوآمد و بازدید ملاقاتکنندهها صادر شد)
مایاکوفسکی که همکاری فعّالی با مؤسسات اتّحاد جماهیر شوروی داشت، به مسکو برگشت و آپارتمانی شلوغ و مشترک با پلاک ۱۲ در بلوک شماره ۳ واقع در خیابان لوبیانسکی دریافت کرد. آپارتمانش ۴ اتاق، به همراه یک اتاق نشیمن و یک غذاخوری مشترک داشت. ولادیمیر، نقشه آپارتمان را بازنگری کرد و با قراردادن اجاق روسی در قلب آشپزخانه، آن را بازسازی کرد.
البته اختلافنظر نیز رخ میداد؛ اختلافنظرها معمولاً بر سر اتاق خواب رخ میداد( زیرا آپارتمان اشتراکی بود و به طور مشترک استفاده میشد) و افراد با اتاق مایاکوفسکی یا اتاق اُزیپ ماکسیموویچ، به مشکل برمیخوردند.
در روزی که او خودکشی کرد، مایاکوفسکی به آپارتمانی در خیابان گندریکف انتقال داده شد، جایی که خانواده و دوستانش با او وداع کرده و برایش سوگواری کردند، جایی که نقاب مرگ برداشته شد و در نیمه شب تابوت از پلّههای تنگ و پُرشیب پایین آورده شد تا به باشگاه نویسندگان برده شود... .
لیلیا بریک(لیلیا یورییوْنا بریک) به مرتب کردن نوشتههای مایاکوفسکی میپرداخت؛ آرشیو و وسایل شخصی ولادیمیر به وسیله او برده شد، و اسباب و اثاثیه نیز در اتاقی مُهر و موم شده، نگهداری شد.
این موزه برای بازدیدکنندگان در ۱۵ اکتبر ۱۹۳۸ در تاگانکا در خیابان مایاکوفسکی (گندریکف سابق) در خانه شماره ۱۵/۱۳ افتتاح گردید و اساس آن بر موزه-کتابخانه بنا شد. در سال ۱۹۷۴ موزه به خیابان سِرُف (امروزه به نام خیابان لوبیانسکی) منتقل شد.در سالهای ۱۹۸۷ تا ۱۹۸۹، موزه مورد بازسازی و تغییرات جدید قرار گرفت، امّا در تمام زمانها، کارکرد موزه بر پایهٔ «درک اهمّیّت مایاکوفسکی به عنوان یک شاعر فوقالعاده روسی»، «نیاز به حفاظت میراث خلّاق او» و «نگهداشتِ یاد او برای نسلهای آینده» بوده است. امروزه در این موزه مجموعهای از ۵۰۰۰۰۰ اثر از مایاکوفسکی شامل وسایل شخصی، دستنوشتهها، نامهها و چاپ اول نمایشنامهها و کتابهای او وجود دارد.
- خانه-موزهٔ دیگری نیز در خیابان بغداتی در گرجستان-که در آن زمان بخشی از روسیه بود- وجود دارد که محل تولد مایاکوفسکی است. این موزه دارای دو سالن است:
- سالن یادبود: شامل تختخواب مایاکوفسکی و ابزارهایی است که ولادیمیر مایاکوفسکی جوان با آن چوب را کندهکاری میکرد. همچنین اقلام گلدوزی شده توسط مادر او، و همچنین دفتر پدر مایاکوفسکی، همراه با میز، وسایل تحریر، و تفنگ شکاری او را خواهید یافت. پدرش همچنین مجموعهای از تکههای چوب منحصربهفرد برگرفته از جنگلهای بغداتی داشت که روی هر کدام با خط لاتین نوشته شده و در موزه نگهداری میشود.
- سالن نمایشگاه: شامل تاریخ باستانشناسی و قومنگاری منطقهٔ بغداتی
طبق گزارش بازدیدکنندگان، متولی موزه از نوادگان مستقیم شخصی است که خانه را به پدر مایاکوفسکی اجاره میداد، خانه پر است از چیزهایی که متعلق به خانواده مایاکوفسکی است، مبلمان آنها، نامههای آنها، کتابهایشان. همچنین موزه یک جدول زمانیِ واقعی از حرفه مایاکوفسکی به عنوان یک شاعر دارد و شما میتوانید در حین راه رفتن در خانه آنها، عکسها را ببینید و اطلاعات را بخوانید و به صدای راهنمای مخصوص موزه گوش دهید. البتّه اگر زندگینامهٔ او را قبل از رفتن به این موزهها خوانده باشید، حتماً لذّت بیشتری خواهید برد چرا که خودِ مایاکوفسکی دربارهٔ وسایل و فضاهای مختلف این خانه توضیحاتی در کتابش داده است.
دربارهٔ ولادیمیر مایاکوفسکی:
باغآینه نمیتواند صحت اطلاعات مرتبط با مایاکوفسکی را تأیید کند زیرا اطلاعات مندرج در منابع روسی و انگلیسی دارای تناقضات پیچیدهای هستند که احتمالاً به دلایل سیاسی است. در منابع روسی آمده است که او خودکشی کرده است و در برخی منابع آمده است که به دلیل روابط پیچیدهٔ عاطفی و ممنوعالخروج بودن، اقدام به خودکشی کرده است و تاکید کردهاند که قبلاً نیز با اسلحه دوبار اقدام به خودکشی کردهاند که ناموفق بود.
امّا در منابع انگلیسی جزییات بسیار بیشتر و متفاوتی نوشته شده است که البتّه برای فهم آنها نیاز است تا بخشهایی از زندگی مایاکوفسکی را بدانیم:
مایاکوفسکی از طریق دختری به نام السا با خواهر السا که لیلیا نام داشت و همچنین با همسر لیلیا به نام اوسیپ بریک، آشنا شد. لیلیا و اوسیپ بریک تاجرانی موفق بودند که در آن زمان هیچ علاقه خاصی به ادبیات نشان نمیدادند. آن شب مایاکوفسکی شعر «ابر شلوارپوش» را که هنوز منتشر نشده است، خواند و آن را به عنوان تقدیم به میزبان("برای تو، لیلیا") اعلام کرد. سالها بعد او به این اپیزود در زندگینامهاش اشاره کرد: «آن شادترین روز زندگی من بود».
با وجود مصیبتهای جنگ جهانی اول و جنگ داخلی روسیه، رابطه عاشقانه آنها احتمالاً به این دلیل که او از شوهرش طلاق نگرفته بود، مورد توجه عموم قرار گرفت. بر اساس خاطرات لیلیا بریک، شوهرش نیز عاشق این شاعر شد؛ «چطور ممکن است من عاشق او نشدم، اگر اوسیپ او را دوست داشت؟»
اندکی بعد اوسیپ بریک در سپتامبر 1915 ابر شلوارپوش را منتشر کرد. ابرشلوارپوش شعری از ولادیمیر مایاکوفسکی است که در سال 1914 سروده شد و اولین بار در سال 1915 توسط اوسیپ بریک منتشر شد. مایاکوفسکی در اوایل سال 1914 که کار بر روی این شعر را آغاز کرد، نام این شعر "به عنوان یک نامه در قطار" بود و سپس به نام "رسول سیزدهم" نامیده شد.
مایاکوفسکی در یکی از سخنرانیهای خود دربارهٔ این موضوع به این مطلب اینگونه اشاره کرد که: «هنگامی که برای دیدن سانسورچیان آمدم، آنها شش صفحه و همچنین عنوان را پاک کرده بودند». به دلیل حذف عنوان، نام این مجموعه به «ابر شلوارپوش» تغییر میکند. همچنین در زندگی نامهٔ خود مینویسد: "ابر را سانسورها منفجر کردند. حدود شش صفحه از آن تنها یک نقطه بود." بیشترین سانسورها، تصاویر مربوط به مذهب بود.
این شعر بار دیگر نیز در انتشاراتی که رهبری آن با گورکی بود، با سانسوری کمتر منتشر شد. امّا برای اولین بار تمام متن بدون سانسور شعر در اوایل سال 1918 توسط شرکت مسکو Asis منتشر شد. مایاکوفسکی در میانهٔ این اتفاقات در هتلی نه چندان دور از محل زندگی لیلیا و اوسیپ، مستقر شد. او این زوج را به دوستان خود معرفی کرد و آپارتمان بریکها به سرعت به یک سالن ادبی مدرن تبدیل شد. از آن زمان به بعد مایاکوفسکی هر یک از شعرهای بزرگ خود را (به استثنای آشکار ولادیمیر ایلیچ لنین) به لیلیا تقدیم میکرد.
روابط لیلیا و مایاکوفسکی در سال 1923 به پایان رسید، اما آنها هرگز از هم جدا نشدند. زمانی که در سال 1926 به مایاکوفسکی یک آپارتمان دولتی در گندریکف در مسکو اعطا شد، هر سه آنها به آنجا نقل مکان کردند و تا سال 1930 در آنجا زندگی کردند و این مکان را به دفتر مرکزی تبدیل کردند.
مایاکوفسکی همچنان به وفاداری خود به لیلیا که او را یکی از اعضای خانواده میدانست، اقرار کرد. لیلیا بود که در اواسط دهه 1930 به طور معروف با نامهای شخصی به استالین، تفاوت زیادی را در نحوهٔ برخورد با میراث شاعر ایجاد کرد. لیلیا بریک در نامه سال 1935 خود به جوزف استالین از اینکه میراث شعری مایاکوفسکی نادیده گرفته میشود، شکایت کرد. استالین جمله معروفی به نیکولای یژوف گفت:
"رفیقْ یژوف، لطفا مسئولیت نامهٔ بریک را به عهده بگیرید. مایاکوفسکی هنوز بهترین و با استعدادترین شاعر عصر شوروی ماست. بیتفاوتی نسبت به میراث فرهنگی او جرم است. شکایت بریک به نظر من موجه است..."
با این حال، او مخالفان بسیاری داشت (از جمله لیودمیلا مایاکوفسکایا، خواهر شاعر) که او را به عنوان یک زن بیاحساس و بدبین میشناختند که هرگز واقعاً به مایاکوفسکی و شعر او علاقه نداشت. برخی نیز معتقد بودند که بریکها در حال استثمار مایاکوفسکی بودند و به آنها لقب «خانواده جنازهفروش» میدادند.
در سال 1928، مایاکوفسکی در پاریس با تاتیانا یاکولووا، مهاجر روسی، یک مدل 22 ساله که برای خانه مد Chanel کار می کرد، ملاقات کرد. او دیوانهوار عاشق شد و دو شعرش را تقدیم به او نوشت؛ "نامهای در مورد جوهر عشق" و "نامهای به تاتیانا یاکولووا".
مایاکوفسکی سعی کرد تاتیانا را متقاعد کند که به روسیه بازگردد اما او نپذیرفت. در اواخر سال 1929، او تلاش کرد برای ازدواج با معشوقش -تاتینا- به پاریس سفر کند، اما لیلیا نیز ارتباطات و عاشقانِ بسیار داشت و برای اولین بار، یکی از عاشقان لیلیا بود که از صدور و دریافت ویزای درخواستشده توسط مایاکوفسکی، جلوگیری کرد و مایاکوفسکی ویزا دریافت نکرد.
مرگِ ولادیمیر مایاکوفسکی:
در اواخر دهه 1920، مایاکوفسکی دو رابطه دیگر داشت، با ناتالیا بریوخاننکو(1905-1984) و با ورونیکا پولونسکایا(1908-1994) که همسر میخائیل یانشین نیز بود. عدم تمایل ورونیکا به طلاق از همسرش منجر به مشاجره او با مایاکوفسکی شد که آخرینِ آن قبل از خودکشی شاعر بود.
با این حال، به گفتهٔ ناتالیا بریوخاننکو، این ورونیکا نبود که مایاکوفسکی به دنبالش بود بلکه آن شخصی که مایاکوفسکی در جستجویش بود، تاتیانا یاکولووا بود. او بعداً به یاد آورد: «در ژانویه 1929 مایاکوفسکی [به من گفت] اگر به این زودی، آن زن را نبیند، گلولهای به مغزش میزند». کاری که در 14 آوریل 1930 انجام داد.
خودکشی مایاکوفسکی پس از اختلاف با پولونسکایا رخ داد که با او رابطه عاشقانه کوتاه اما بیثباتی داشت. پولونسکایا-که عاشق شاعر بود اما حاضر به ترک همسرش نبود- آخرین کسی بود که مایاکوفسکی را زنده دید.
شرایط مرگ مایاکوفسکی به موضوع بحث و جدل پایدار تبدیل شد. به نظر میرسد که یادداشت خودکشی دو روز قبل از مرگ او نوشته شده بود. بلافاصله پس از مرگ شاعر، لیلیا و اوسیپ بریک با عجله به خارج از کشور فرستاده شدند. گلولهای که از بدنش خارج شده بود با مدل تپانچهاش مطابقت نداشت و همسایگانش بعداً گزارش دادند که دو تیر را شنیدهاند. ده روز بعد، افسری که در مورد خودکشی شاعر تحقیق میکرد، خودش کشته شد و به گمانهزنیها درباره ماهیت مرگ مایاکوفسکی دامن زد. چنین گمانهزنیهایی اغلب به سوء ظن قتل توسط خدمات دولتی اشاره میکند.
شایعات درباره قتل مایاکوفسکی تا حدی گسترده بود که در اواخر سال 1991، موزه دولتی مایاکوفسکی را وادار کرد تا یک تحقیق پزشکی و جرمشناسی تخصصی در مورد شواهد مرگ او با استفاده از وسایلی که در موزه نگهداری میشد، سفارش دهد: عکسها، پیراهن با آثار تیراندازی، فرشی که مایاکوفسکی روی آن افتاد، و صحت یادداشت خودکشی.
احتمال جعل، که توسط [آندری] کولوسکوف پیشنهاد شده بود، به عنوان یک نظریه با انواع مختلف باقی مانده بود. اما نتایج یک تجزیه و تحلیل دقیق دستنوشته نشان داد که یادداشت خودکشی بدون شک توسط مایاکوفسکی نوشته شده است، و همچنین شامل این نتیجه میشود که بینظمیهای داخل آن متن "یک مجموعه تشخیصی را به تصویر میکشد؛ که محتملترین حالت روانی-فیزیولوژیکی مرتبط با بیقراری است."
اگرچه یافتهها تعجبآور نیستند، اما این رویداد نشاندهنده پیچیدگی روابط متناقض مایاکوفسکی با مقامات شوروی است چرا که او به دلیل ناسازگاری سیاسیاش مورد حمله و طرد قرار میگرفته است و البتّه به دلایل سازگاریهای سیاسیاش نیز مورد انتقاد و حمله قرار میگرفت!
بسیاری معتقدند علت خودکشی مایاکوفسکی سرخوردگی شدید از وضعیت اجتماعی و سیاسی اتحاد شوروی در آن زمان بود؛ اگرچه جسد وی در گورستان بزرگان انقلاب دفن گردید و وی در شوروی بزرگترین شاعر دوره انقلابی لقب گرفت امّا شخص وی و اشعارش هیچگاه مورد توجه دولتمردان نبودند؛ چنانچه پاسترناک در رابطه با استالین که سالها بعد از مرگ مایاکوفسکی، گفته بود: «او بهترین و با استعدادترین شاعر کشور شوراها بود»، نوشت: «این دومین کوشش دولتی و حزبی برای قتل یک شاعر ترقیخواه بود».
برخی از نویسندگان معتقدند که اشتیاق او به لیلیا یکی از انگیزههایی بود که مایاکوفسکی را بلافاصله پس از جدایی از ورونیکا پولونسکایا در آپارتمانش در مسکو در سال 1930 به خودکشی سوق داد. لیلیا که در آن زمان در برلین بود، این موضوع را تکذیب کرد و نوشت که قبلاً او را دو بار از خودکشی نجات داده است.
رابطه جنسی مایاکوفسکی با لیلی از سال 1917 تا 1923 ادامه یافت و پس از آن او به دوستی نزدیک با این زوج ادامه داد؛ اوسیپ بریک، شوهر لیلیا، تا پایان عمر، مورد اعتمادترین مشاور شاعر، پرشورترین تبلیغکننده او باقی ماند. و همچنین یکی از بنیانگذاران پویاترین مجله آوانگارد اوایل دوران شوروی بود.
ماریا دنیسوا:
ماریا الکساندرونا دنیسوا در بزرگسالی وارد اولین ارتش سواره نظام روسیه شد و سه بار دچار حملهٔ تیفوس شد. ماریا با یکی از اعضای شورای نظامی انقلابی ارتش سواره نظام، ایفیم شادنکو ازدواج کرد و پس از جنگ داخلی، شوهرش مانع از فعالیت او به عنوان مجسمهساز شد؛ زیرا با درجهٔ نظامی او ناسازگار بود. درنهایت ماریا دنیسوا در آپارتمانشان که در طبقه 10 در اسکله بود، با مرگی مشکوک از دنیا رفت. عجیب آنکه هیچ یک از آثار او حفظ نشده است.
در دپارتمان هنرهای نمایشی دانشگاه استنفورد فایلی از ایزاک بابل، منتشر شده است که در آن عکسهایی از ماریا دنیسوا و مطالبی ارزشمند وجود دارد. عکسهای موجود در اینجا نیز از همین فایل انتخاب شدهاند و میتوانید شما هم این فایل را از بخش زیر مشاهده یا دانلود کنید و مطالعه بفرمایید. البته قابل توجه است که این فایل به زبان انگلیسی تهیه شده است.
«جنگ هفتاد و دو ملت، همه را عذر بِنِه
چون ندیدند حقیقت، رَهِ افسانه زدند»
هنگام به کام
فرهنگدوست عزیز
عضویت در باغآینه، رایگان و سریع است و کافیست برای خودتان نام و رمز عبور تعیین کنید.
شما با عضویت در باغآینه، به بخشی از درسهای باغآینه دسترسی پیدا میکنید.
- برخی درسهای وزارت مطالعه ( * )
- برخی درسهای دمی پیش دانا ( * )
- برخی جلسات کتابخوانیها ( * ، * ، * )
- بسیاری از بخشهای موزهٔ انسانهای معمولی
- تمام بخشهای کافه پرسش
دوست عزیز؛
اگر با باغآینه آشنا نیستید و ترجیح میدهید درباره باغ بیشتر بدانید، میتوانید بخش درباره ما را مطالعه کنید یا به نظرات دانشجویان باغ، نگاهی بیندازید و دقیقتر به این پرسش فکر کنید که آیا باغآینه برای شما مناسب است یا نه؟
پرسش:
لنین و استالین از مایاکوفسکی دلِ خوشی نداشتند امّا پرسش اینجاست که شما در خواندن یک شعر یا داستان، به گرایش سیاسی یا شخصیت روانشناختی شاعر و نویسنده توجه دارید یا زیبایی شعر برایتان کافیست؟