logo
زنی عاشقِ خانواده | نوجوانی

من قرتی بودم. خیلی هم وسواس داشتم که مثلا خراب نشه یه چیزی. قشنگ یادمه که یه بار عید رفتیم شهر، من یه پیراهن خریدم رنگ بنفش روشن. یه پیراهن آماده و حاضری و دوخته شده. اون‌موقع «حاضری»می‌گفتیم یعنی دوخته شده و آماده‌ش رو خریدم.
آقا من اینو آوردم زدم به دیوار که عید بشه من اینو بپوشم. خیلی قشنگ بود. آستین‌دار بود. پیراهن‌های آماده یه ذره تنگ می‌شد. جذب بود. قدش هم تا زیر زانو بود ولی شلوار هم می‌پوشیدیم. یادمه که جوراب نازک زیاد نمی‌پوشیدیم. پارچه نخی بود. پارچه‌ش هم سادهٔ ساده. رنگش شبیه بنفش یا ببین «پوست پیازی» میگن الان. پوست پیازی بود. یقه مردونه بود.
شلوار هم که یادمه یه بار رفتیم تبریز همون دم عید. یه دونه سبز مغز پسته‌ای خریدیم. شلوار قشنگی بود. پاچه‌گشاد می‌گفتن. پاچه‌گشاد مد بود. پایینش گشاد بود. من با قرتی‌ها دوست بودم. خیلی دوست بودم باهاشون ها. خیلی قرتی بودن اونا. اون‌ها مثلا اون لباس‌ها رو می‌پوشیدن دیگه. ما رفتیم تبریز. یه دونه از اونا و یه دونه بلوز کرم رنگ خریدم. آوردیم. بیست و دو فروردین که تولدمه اون روز پوشیدم. اون روز پوشیدم و این قرتی‌ها رو دعوت کردم. اومدن. قشنگ یه تولدی گرفتن. خونمون تولد گرفتن. [با خنده می‌گوید:] مثلاً نصفه شب بلندشدن رفتن برای من کادو خریدن. 

اون موقع فکر کنم پونزده سالم بود.تولد اون موقع کیک نداشت. میوه بود. به برادر بزرگم گفته بودم و اون انقدررر خرید کرده بود. کیکش یادم نمیاد ولی میوه و شیرینی اینا بود. اونها کادو آوردن. اون گلاب‌پاش که الان هست و اونجاست، اونها آوردن[گلاب‌پاش را نشانم می‌دهد]. یه ظرف خوشگل مادرشوهرم-اون موقع مادرشوهرم نبود- برام آورد. 
رقصیدیم و بزن برقص بود. مرد نداشتیم هممون خانم بودیم. همه خوش‌تیپ. اون‌ها خوش‌تیپ. من هم که اون بلوز کرم و شلوار پاچه‌گشاد مغز پسته‌ای رو قشنگ پوشیده بودم. خیلی احساس خوبی داشتم. خیلی. کاش الان هم از اون احساس ها بیاد دیگه.

ممکن هست فکر کنی که خان بود و کارگر بودن کنار همدیگه یه جوریه و ممکنه آدمها یه احساساتی از این تفاوت طبقاتی داشته باشن. نمی‌دونم. شاید اونا[کارگرها] یه احساسی داشتن امّا من اصلا احساسی نداشتم. فرقی نبود برام بین ما و اونا. انگار یه سری آدم هستیم که باهم زندگی می‌کنیم دیگه. برای من که سنم کمتر بود، اینطوری بود.

مدل زندگی‌هامون خیلی فرق داشت.اونا یه دونه خونه داشتن الان هم بعضی‌ها دارن دیگه. یه خونه‌ای توی حیاط درست می‌کردن. بعد توی خونه تنور و اینا داشتن. اونجا می‌نشستن. من یه عروسی رفتم اون شکلی بود، روی تنور می‌رقصیدیم ما. روی تنور یه سینی بزرگ -مجمعه میگن دیگه- مجمعه می‌ذاشتن که نیفتیم توی تنور. بعد روش فرش -درواقع فرش نیست، از این روفرشی‌هاست- می‌نداختن روش. مثلاً تابستون اون روفرشی رو می‌نداختن روش، می‌نشستن.

یا مثلاً خونه‌شون، گچ و این‌ها نبود. یه خاکی هست اونجا که بهش خاک سفید میگن؛ با اون دیواراشونو با جارو سفید می‌کردن. هر دو هفته یا سه هفته یه بار. اینا رو می‌زدن دیواراشون سفید می‌شد. زمستون هم همون تنور رو کرسی می‌ذاشتن روش. کرسی می‌ذاشتن می‌نشستن.

یا مثلا توی اتاق، تا نصف اتاق همون روفرشی بود؛ نصف پایین اتاق هم که کفشاشون رو درمی‌آوردن. همه چیز تو اون یه دونه اتاق بود. اون‌جا چایی می‌ذاشتن. اون‌جا غذا می‌ذاشتن. اون‌جا کرسی می‌ذاشتن. دیگه اتاق تو در تویی وجود نداشت. یک اتاق بود.

درود
هنگام به کام
فرهنگ‌دوست عزیز
عضویت در باغ‌آینه، رایگان و سریع است و کافی‌ست برای خودتان نام و رمز عبور تعیین کنید.
شما با عضویت در باغ‌آینه، به بخشی از درس‌های باغ‌آینه دسترسی پیدا می‌کنید.
همچنین اگر از عضویت در باغ، رضایت داشتید می‌توانید با خرید اشتراک به تمام نوشته‌های اختصاصی باغ نیز دسترسی پیدا کنید.
دوست عزیز؛
اگر با باغ‌آینه آشنا نیستید و ترجیح می‌دهید درباره باغ بیشتر بدانید، می‌توانید بخش درباره ما را مطالعه کنید یا به نظرات دانشجویان باغ، نگاهی بیندازید و دقیق‌تر به این پرسش فکر کنید که آیا باغ‌آینه برای شما مناسب است یا نه؟

آیا خواندن این محتوا برای شما مفید بود؟